علی طاهری: تو دوران سربازی فرمانده یگان با من لج افتاد و برای تنبیه با اینکه افسر بودم سوییچ ماشین جمع آوری زباله رو داد بهم گفت از امروز جمع آوری زبالههای پادگان به عهده تو!
روال کار اینطوری بود که گردانهای مختلف زبالههاشون رو میزاشتن جلوی در و من به همراه یک سرباز صفر باید زبالهها رو جمع میکردیم و میبردیم بیرون پادگان توی یک گودال مخصوص خالی میکردیم.
ماشین حمل زباله یک نیسان بود که پشتش کمپرسی نصب شده بود و وقتی پر میشد کمپرسی رو که فعال میکردی پشت نیسان میامد بالا و آشغالا ریخته میشد توی اون گودال معمولا این کار رو به داغونترین سربازها برای تنبیه میدادن و خب چون معمولا اون سربازها آدمهای بیمسئولیت و بیمبالاتی بودن، ماشین حمل زباله به شدت کثیف و بدبو و چندش بود.
به قدری بوی بد میداد که از چندصدمتری نمیشد بری نزدیکش.
حتی وقتی خود ماشین نبود به علت ریخته شدن شیره زبالهها محل پارک ماشین هم بدبو و متعفن بود. نکته بد بعدی این بود که وقتی برای جمع زباله میرفتی، جلوی هر ساختمون که میرسیدی باید یه دکمه میزدی و از بلندگوی ماشین یه آهنگ مسخره پخش میشد.
اینطوری متوجه میشدن و آشغالها رو میاوردن جلوی در. خلاصه سوژه و مسخره خاص عام بود راننده ماشین!
در مورد درجه من سوال داشتن که چرا با فوق لیسانس درجهم اینه، جوابش رو واقعا خودمون هم نفهمیدیم، دوره آموزشی ما در پادگان شهدا کرمانشاه بود و همه ما درجه های پایین گرفتیم حتی به پزشکها ستوانی ندادن، ظاهرا اون سوال تصمیمی در سپاه گرفته شد که درجه ها رو کم کنند و بعد پشیمون شدن